( 822) او چو نور است و خرد جبریل اوست |
|
وان ولی کم ازو قندیل اوست |
( 823)وآنکه زین قندیل کم مشکات ماست |
|
نور را در مرتبه ترتیبهاست |
( 824)زآنکه هفصد پرده دارد نور حق |
|
پردههای نور دان چندین طبق |
( 825) از پس هر پرده قومی را مقام |
|
صف صفاند این پردههاشان تا امام |
( 826) اهل صف آخرین از ضعف خویش |
|
چشمشان طاقت ندارد نور بیش |
( 827)وان صف پیش از ضعیفی بصر |
|
تاب نارد روشنایی بیشتر |
( 828)روشنایی کو حیاتاول است |
|
رنج جان و فتنهْ ایناحول است |
( 829) احولیها اندک اندک کم شود |
|
چون ز هفصد بگذرد او یم شود |
خرَد: عقل خداجو وذهن شایسته معرفت است.
قِندیل: ظرفى مسین یا برنجین، درون قندیل روغن مىریختند و با فتیله که در آن مىنهادند روشن مىکردند و گاه به جاى روغن، در قندیل شمع مىنهادند.
مِشکات: چراغدان: تشبیه به نور و قندیل و مشکات متأثر از قرآن کریم است:«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»:خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مىشود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود؛ نورى است بر فراز نورى؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مىکند، و خداوند به هر چیزى داناست.[1]
امام : میتواند به کسر اول به معنای قطب باشد یا به فتح اول و به معنای پیشگاه حق.
صفّ آخرین و صفّ پیش: هر دو همان مرحلهْ نهایی کمال است که در آن هستی خویش و ادراک و احساس بصر از میان میرود و نور حق همه صفات فردی و خودی آنها را محو میکند.
بَصَر: گاه به چشم گفته شود و گاه به بینایى.
اول: مقصود فرد کامل یا قطب یا ولى اعظم است.
اَحول: دو بین.
( 822) او مثل نور است که عقل جبرئیل او محسوب مىشود ولى دیگرى که مرتبهاى پائینتر از اوست بمنزله قندیل و جار اوست که خود باو روشن شده و فضاى وسیعى را روشن مىکند . ( 823) آن شمعى که از این قندیل است ولى مادون او است که نسبت بقندیل چون چراغ و شعله شمع باریکى است باین ترتیب نور مراتبى دارد. ( 824) و نور حق هفت صد پرده دارد و هر پرده چندین طبقه . ( 825) پشت هر پرده مقام جمعیتى است و این پردهها پشت سر هم صف بستهاند تا بامام علیه السلام برسد . ( 826) جمعیت صف آخرى چشمشان براى دیدن نور صف پیش از خود ضعیف بوده و طاقت دیدن آن را ندارد. ( 827) و اهل همان صف پیش هم چشمشان تاب تحمل نور بیشتر از خود را ندارند. ( 828) آن نورى که حیات اولیه از او بوده مبدا نور محسوب مىشود براى احول باعث رنج و بلاى جان است. ( 829) ولى در مراتب مختلفه کم کم احولیها تخفیف مىیابد و وقتى از هفت صد گذشت احولى تمام شده بدریاى نور متصل شده بلکه خود دریا مىگردد.
مولانا میگوید: ولیّ حق چون به سرچشمهْ نور مطلق پیوسته است خود، چو نور است و عقلـ مانند جبرئیلـ رابط الهامات برای اوست. این نور به حق پیوسته در قندیلی از مردان حق که در مرتبه پایینترند احاطه شده است. گروه دیگر از اولیا که از ولیّ خدا بیشتر فاصله دارند، مانند مشکاتی هستند که قندیل یا مصباح در آن محافظت میشود. این طبقه سوم با ما که اهل این سخن هستیم، دررابطهاند و به ما فیض میرسانند. در منابع حدیث روایاتی هست که در آنها به پردههای نور حق اشاره شده و در همه آنها اعدادی چون هفتاد، هفتصد و هفتهزار (اعداد مبیّن کثرت) برای بیان شمارهْ این پردهها به کار رفته است. در همه این روایات به طور کلی سخن از مراتب کمال انسان است تا جایی که بتواند مستقیماً جمال حق را مشاهده کند. همراه با طی مراتب کمال، این پردهها از برابر چشم باطن کنار میرود. گروهبندی مردان حق براساس تکامل روحی و درجهْ قرب آنها به مقام یقین و وصال به حق است. به همین دلیل، مولانا آنها را در پردههای گوناگون طبقهبندی کرده است. به اعتقاد عرفا، پیامبر اسلام(ص) از همهْ این مراتب و پردههای نور گذشته و در معراج به حضور بیواسطه حق رسیده است. در کتب صوفیه اولیای حق را به نسبت کمال روحانی در طبقات متفاوتی قرار دادهاند؛ غالباً آن ولیّ را که بر همه سروری دارد قطب یا غوث خواندهاند و پس از او ابدال، اوتاد، نُقبا، ابرار و اخیار. مولانا غالباً این اصطلاحات را بهطور کلی به معنای مرد راه حق به کار میبرد و خود را به اینگونه اصطلاحات مقید نمیکند.
مولانا به این نکته نظر دارد که نزدیکی به حق برحسب تکامل روح است و آنها که کاملترند در پردههای نزدیکتر صف کشیدهاند. مولانا میگوید: اهل هر پرده از نور پردهْ خود جان میگیرد، اما همین روشناییِ جانبخش برای آنها که در پردهْ پایینترند، رنج جان و فتنه است و اینها برای دیدن آن نور مثل کسی هستند که نقص دید دارد. (احول و دوبیناند). با این حال، نقص چشم، اندک اندک از میان میرود و انسانی که از این هفتصد پرده بگذرد به دریای (یم) حق میپیوندد و دریا میشود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |